شهر الرمضان الذي انزل فيه القرآن

ساخت وبلاگ

Image result for ?تصاویر نوشته های زیبا در خصوص ماه مبارک رمضان?‎

Related image

Image result for ?تصاویر نوشته های زیبا در خصوص ماه مبارک رمضان?‎

Related image

آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟

آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست

باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک

می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست

سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست

تاکه معلوم شود  طالب دیدار کجاست

بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب

تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست

مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید

سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست

ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار

تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست

حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد

در و دیوار زند داد خریدار کجاست

آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور

گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست

 

Image result for ?گل زیبا و ملیح?‎

** نکات اخلاقی **

میرداماد سوار بر اسب در جاده جلو می رفت .

شاه عباس و همراهانش کمی جلوتر بودند .

شیخ بهائی سوار بر اسب چابکی جلوتر از همه پیش می رفت .

اسب شیخ جست و خیز می کرد

و سوارش محکم به زین چسبیده بود تا زمین نخورد .

میر داماد سرعت اسبش را زیادتر کرد

اما اسب نمی توانست اندام سنگین او را جلو ببرد .

شاه عباس می دانست میان دانشمندان هم مثل سیاستمداران ،‌ حسادت وجود دارد.

شاه به میرداماد نزدیک شد و با لبخند به شیخ اشاره کرد و گفت:

"جناب میر،‌ می بینید که این شیخ پایبند ادب نیست

و بی توجه به حضور اینهمه آدم های بزرگوار

از جمله جنابعالی جلوتر از همه می رود.

" میرداماد مقصود  شاه را فهمید و پاسخ داد:

"اینطور نیست، شیخ انسان دانشمند و بزرگی است

و اسب او از اینکه چنین شخصی بر پشتش سوار شده

از خوشحالی جست و خیز می کند و شیخ را جلوتر از همه می برد.

شاه اسبش را تاخت و به شیخ بهائی رسید .

شیخ گفت :‌ "‌ این اسب خیلی سرکش است

و تا به مقصد برسیم مرا بیچاره می کند.

شاه  گفت:

"‌ علتش این است که شما لاغر هستید

و به اندازه کافی بر پشت اسب فشار نمی آید،‌

درست بر عکس میرداماد که با جثه سنگینش،

اسب را خسته می کند.

شاه ادامه داد:‌

"تا جائی که من دیده ام،

متفکران در غذا خوردن قناعت می کنند

و به همین علت لاغر هستند ، مثل جنابعالی ،

ولی میرداماد ، آن قدر در خوردن حریص است

که چنین جثه ای دارد.

شیخ آهی کشید و گفت:

"این طور نیست،

میر فقط در اندوختن دانش حرص می زند

و بزرگی جثه او مادرزادی است و ربطی به پرخوری ندارد .

و اسب او به علت حمل وجودی گرانقدر

که کوهها هم تحمل سنگینی دانش او را ندارند

خسته شده است."

شاه عباس که متوجه اعتماد متقابل دو دانشمند شد

به فکر فرو رفت .

Related image 


پيام روز...
ما را در سایت پيام روز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bfarhangi1392c بازدید : 107 تاريخ : پنجشنبه 3 خرداد 1397 ساعت: 11:57